تو یکی از قسمت های گیم آف ترونز وقتی یکدومشون داره یکدوم دیگه رو میکشه که اصلا مهم نیست. خنجر رو میکنه تو سینه اش. اما کار اینجا تموم نمیشه. اون این خنجر رو می چرخونه و درد رو بیشتر و بیشتر میکنه.  احتمالا اگه کینه بیشتری ازش داشت چندین بار دیگه خنجر رو در میاورد و دوباره تو قلبش فرو میکرد. اما خشونت آمیز ترین فیلم ها هم اینو ندارن. یا اگه بشنویم یکی این کارو کرده به خودمون میگیم یارو بدون شک مشکلات روانی زیادی داشته. حتا میگیم درسته قاتل بوده اما ی قاتل معمولی نبودی. ی قاتل وحشی بوده. حالا سوال من اینه که چرا خیلی از ما ها مثل من وحشی تر از این قاتلاییم و با خودمون کاری میکنیم که هیچ وقت بعضی دردا تموم نشن. ی بار ترجمان ی مقاله ای منتشر کرده بود که دردای روحی اگه بیشتر از دردای جسمی نباشن قطعا کمتر هم نیستن . پس  چرا؟ چرا این خنجر رو تا ته می کنیم تو قلبمون و بعد از این که حسابی چرخوندیمش. و بعد از این که با درد و آه بیرون کشیدیمش دوباره میذاریم اون تو ؟ انگار که این خنجر بعد ی مدت میشه جزیی از ما؟ انگار که دردش همون دردی میشه که بدون اون نمیتونیم زندگی کنیم؟ تهش قراره ازمون چی بمونه. 

دنیا اصلا جای امنی نیست. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها